حلاج




در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند
نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نشابور
در لحظه های مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار می کنند
وقتی تو
روی چوبه ی دارت
خموش و مات
بودی
ما
انبوه کرکسان تماشا
با شحنه های مامور
مامورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغ های نشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست

شفیعی کدکنی (م.سرشک)

غزل برای درخت



تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای در هم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
صبحی ندیده است
تو روز را کجا ؟
خورشید را کجا ؟
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت ؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
سر بر کش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت

سیاووش کسرایی

مریم



در نیمه های شامگهان ، آن زمان که ماه
زرد و شکسته ، می دمد از طرف ِ خاوران
استاده در سیاهی ِ شب مریم سپید
آرام و سرگران
او مانده تا که از پس ِ دندانه های کوه
مهتاب سرزند ، کشد از چهر ِ شب نقاب
بارد بر او فروغ و بشوید تن ِ لطیف
در نور ِ ماهتاب
بستان به خواب رفته ومی دزدد آشکار
دست ِ نسیم ، عطر ِ هر آن گل که خرّمست
شب خفته در خموشی و شب زنده دار ِ شب
چشمان مریمست
مهتاب ، کم کمک ز پس ِ شاخه های بید
دزدانه می کشد سر و می افکند نگاه
جویای مریمست و همی جویدش به چشم
در آن شب ِ سیاه
دامن کشان ز پرتو ِ مهتاب ، تیرگی
رو می نهد به سایه ی اشجار ِ دوردست
شب دلشکسته ، پرتو ِ نمناک ِ ماهتاب
خواب آورست و مست
اندر سکوت ِ خرم و گویای بوستان
مه موج می زند چو پرندی به جویبار
می خواند آن دقیقه که مریم به شستشوست
مرغی ز شاخسار

فریدون توللی