کربلا منتظر ماست بیا تا برویم :


جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
ایستاده است به تفسیر قیامت زینب
آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم
خاک در خون خدا می شکفد می بالد
آسمان غرق تماشاست بیا تا برویم
تیغ در معرکه می افتد و برمی خیزد
رقص شمشیر چه زیباست بیا تا برویم
از سراشیبی تردید اگر برگردیم
عرش زیر قدم ماست بیا تا برویم
زره از موج بپوشیم ردا از توفان
راه ما از دل دریاست بیا تا برویم
کاش ای کاش که دنیای عطش می فهمید
آب مهریه زهراست بیا تا برویم
چیزی از راه نمانده است چرا برگردیم
آخر راه همین جاست بیا تا برویم
فرصتی باشد اگر باز در این آمد و رفت
تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم
ابوالقاسم حسینجانی

زمانه


درین زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خودرا
برای این همه ناباور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ کال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست

محمد علی بهمنی

شعری از هوشنگ ابتهاج(سایه)



امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است

آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله این کهنه کمان است

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است

از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است

خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کن افشردن جان است

از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است