خانه عناوین مطالب تماس با من

شاهکارهای شعر نو پارسی

شاهکارهای شعر نو پارسی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • کربلا منتظر ماست بیا تا برویم :
  • زمانه
  • شعری از هوشنگ ابتهاج(سایه)
  • سفر به خیر
  • آواز کرک
  • آن عاشقان شرزه
  • حلاج
  • غزل برای درخت
  • مریم
  • کارون
  • کوچه
  • خوشا...
  • بی تو خاکسترم
  • باد ها در گذرند
  • من بیم داشتم

بایگانی

  • مرداد 1386 22
  • تیر 1386 2

آمار : 179869 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • کربلا منتظر ماست بیا تا برویم : دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:33
    جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم کربلا منتظر ماست بیا تا برویم ایستاده است به تفسیر قیامت زینب آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم خاک در خون خدا می شکفد می بالد آسمان غرق تماشاست بیا تا برویم تیغ در معرکه می افتد و برمی خیزد رقص شمشیر چه زیباست بیا تا برویم از سراشیبی تردید اگر برگردیم عرش زیر قدم ماست بیا تا برویم زره از...
  • زمانه دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:31
    درین زمانه ی بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خودرا برای این همه ناباور خیال پرست به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است به تنگ چشمی نامردم زوال پرست...
  • شعری از هوشنگ ابتهاج(سایه) دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:20
    امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله این کهنه کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست...
  • سفر به خیر دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:14
    به کجا چنین شتابان ؟ گون از نسیم پرسید دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان ؟ همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم به کجا چنین شتابان ؟ به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم سفرت به خیر !‌ اما تو دوستی خدا را چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را شفیعی کدکنی (م. سرشک)
  • آواز کرک دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:12
    بده ... بدبد ... چه امیدی ؟ چه ایمانی ؟ کرک جان ! خوب می خوانی من این آواز پاکت را درین غمگین خراب آباد چو بوی بالهای سوخته ت پرواز خواهم داد گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش بخوان آواز تلخت را ، ولیکن دل به غم مسپار کرک جان ! بنده ی دم باش بده ... بد بد ره هر پیک و پیغام و خبر بسته ست ته تنها بال و پر ، بال نظر...
  • آن عاشقان شرزه دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:10
    آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند رفتند و شهر خفته ندانست کیستند فریادشان تموج شط حیات بود چون آذرخش در سخن خویش زیستند مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک اینک ببین برابر چشم تو چیستند هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز باز آخرین شقایق این باغ نیستند...
  • حلاج دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:08
    در آینه دوباره نمایان شد با ابر گیسوانش در باد باز آن سرود سرخ اناالحق ورد زبان اوست تو در نماز عشق چه خواندی ؟ که سالهاست بالای دار رفتی و این شحنه های پیر از مرده ات هنوز پرهیز می کنند نام تو را به رمز رندان سینه چاک نشابور در لحظه های مستی مستی و راستی آهسته زیر لب تکرار می کنند وقتی تو روی چوبه ی دارت خموش و مات...
  • غزل برای درخت دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:07
    تو قامت بلند تمنایی ای درخت همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت وقتی که بادها در برگهای در هم تو لانه می کنند وقتی که بادها گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند غوغایی ای درخت وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است در بزم سرد او خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت در زیر پای...
  • مریم دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:06
    در نیمه های شامگهان ، آن زمان که ماه زرد و شکسته ، می دمد از طرف ِ خاوران استاده در سیاهی ِ شب مریم سپید آرام و سرگران او مانده تا که از پس ِ دندانه های کوه مهتاب سرزند ، کشد از چهر ِ شب نقاب بارد بر او فروغ و بشوید تن ِ لطیف در نور ِ ماهتاب بستان به خواب رفته ومی دزدد آشکار دست ِ نسیم ، عطر ِ هر آن گل که خرّمست شب...
  • کارون دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:05
    بلم ، آرام چون قویی سبکبال به نرمی بر سر ِ کارون همی رفت به نخلستان ِ ساحل ، قرص ِ خورشید ز دامان ِ افق بیرون همی رفت شفق ، بازیکنان در جنبش ِ آب شکوه ِ دیگر و راز ِ دگر داشت به دشتی بر شقایق ، باد ِ سر مست تو پنداری که پاورچین گذر داشت جوان ، پاروزنان بر سینه ی موج بلم می راند و جانش در بلم بود صدا سر داده غمگین ، در...
  • کوچه دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 14:01
    بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
  • خوشا... دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 13:00
    صدم غم هست اما همدمی نیست وگر یک همدمم باشد غمی نیست هزاران رازم اندر سینه پژمرد دریغا و دریغا محرمی نیست خمار آلودم اما ساغری نه سراپا ریشم اما مرهمی نیست گنه ناکرده پادافره کشیدن خدا داند که این درد کمی نیست سیه چالی نصیبم شد جو بیژن چه گویم با که گویم رستمی نیست بمیر ای خشک لب در تشنه کامی که این ابر سترون را نمی...
  • بی تو خاکسترم دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 12:54
    بی تو خاکسترم بی تو ای دوست بی تو تنها و خاموش مهری افسرده را بسترم بی تو در آسمان اخترانند دیدگان شررخیز دیوان بی تو نیلوفران آذرانند بی تو خاکسترم بی تو ای دوست بی تو این چشمه سار شب آرام چشم گرینده ی آهوانست بی تو این دشت سرشار دوزخ جاودانست بی تو مهتاب تنهای دشتم بی تو خورشید سرد غروبم بی تو بی نام و بی سرگذشتم بی...
  • باد ها در گذرند دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 12:53
    باید عاشق شد و خواند باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست پشت دیوار کسی می گذرد می خواند باید عاشق شد و رفت چه بیابانهایی در پیش است رهگذر خسته به شب می نگرد می گوید : چه بیابانهایی باید رفت باید از کوچه گریخت پشت این پنجره ها مردانی می میرند و زنانی دیگر به حکایت ها دل می سپرند پشت دیوار کسی دریاواری بیدار به زنان می...
  • من بیم داشتم دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 12:52
    مثل پرنده یی که در شور مردنست مثل شکوفه یی که در شور ریختن مثل همین پرنده ی خاموش کاغذی انجا نشسته بود نگاهش پرنده وار و پشت او به باران باران پشت پنجره بارید و ایستاد من بیم داشتم که بگویم شکوفه ها از کاغذند من بیم داشتم که بگویم پرنده را نه سال پیشتر توی بساط دستفروشی خریده ام و چشم های او را از شیشه های سبز تهی...
  • دشت ارغوان دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 12:50
    آه چه شام تیره ای ، از چه سحر نمی شود دیو سیاه شب چرا، جای دگر نمی شود سقف سیاه آسمان ، سوده شده ست، زاختران ماه چه؟ ماه آهنی؟ اینکه قمر نمی شود وای ز دشت ارغوان، ریخته خون هر جوان چشم یکی به ماتم اینهمه، تر نمی شود مادر داغدار من، طعنه تهنیت شنو بهر تو طعن و تسلیت، گرچه پسر نمی شود کودک بینوای من، گریه مکن برای من گر...
  • سیب دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 12:48
    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان ، غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما...
  • گل باغ آشنایی دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 12:46
    گل من پرنده یی باش و به باغ باد بگذر مه من شکوفه یی باش و به دشت آب بنشین گل باغ آشنایی گل من کجا شکفتی که نه سرو می شناسد نه چمن سراغ دارد ؟ نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی نه به دست باد مستی گل آتشین جامی نه بنفشه یی نه جویی نه نسیم گفت و گویی نه کبوتران پیغام نه باغ های روشن گل من میان گلهای کدام دشت خفتی به...
  • مرگ ناخدا دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 12:45
    به آنها که از مرگ نهراسیدند. شنیدم که کشتی به دریای ژرف چو آزرده از خشم توفان شود، چو بر چهر دریای نیلوفری شکن ها و چین ها نمایان شود، بزاید ز هر سوی موجی چو کوه که شاید به کشتی شکست آورد، گشاید ز هر گوشه گرداب کام که شاید شکاری به دست آورد. بپیچد چو زرینه مار آذرخش دمی روشنایی زند آب را. خروشنده تندر بدزدد ز بیم ز دل...
  • فالگیر دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 12:22
    کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود زنبورهای نور ز گردش گریخته در پشت سبزه‌های لگدکوب آسمان گلبرگهای سرخ شفق، تازه ریخته کف‌بین پیر باد در آمد ز راه دور پیچیده شال زرد خزان را به گردنش آن روز، میهمان درختان کوچه بود تا بشنوند راز خود از فال روشنش در هر قدم که رفت، درختی سلام گفت هر شاخه، دست خویش به سویش دراز کرد او دستهای...
  • زمستان دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 13:03
    سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد، پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند که ره تاریک و لغزان است. وگر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ـ که سرما سخت سوزان است. نفس کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک؛ چو دیوار ایستد در پیش چشمانت! نفس کاین...
  • کتیبه دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 12:58
    فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود و ما اینسو نشسته ، خسته انبوهی زن و مرد و جوان و پیر همه با یکدیگر پیوسته ، لیک از پای با زنجیر اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود تا زنجیر ندانستیم ندایی بود در رویای خوف و خستگیهامان و یا آوایی از جایی ، کجا ؟ هرگز نپرسیدیم چنین می...
  • شعری از هوشنگ ابتهاج(سایه) چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 20:07
    امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله این کهنه کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست...
  • سلام چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 14:30
    سلامی چو بوی خوش آشنایی شاید به معنا ی آرزوی خوب برقراری دوستیها و شاید هم به مفهوم عطر خوشآیند دوستی در هرحال سلام چراکه سلام نامی از نامهای خداست که عطر سلامتی و امنیت از آن به مشام می رسد . من مهدی فرزه ساکن کرج درنظر دارم درنشریه اینترنتی "شاهکارهای شعر نو پارسی" شاهکارهایی از شعر های نو پردازان را انتخاب و به...